نامه ای از میلان
دوستی از میلان در پاسخ به پست " برسد به دست فرانچی " کامنتی برای من نوشتند که بعد ماه ها لازم دانستم این از زیر خاکی را بیرون بکشم و مطلب را با خوانندگان اندک این وبلاگ به اشتراک بگذارم.
(سلام دوست عزیز... من در میلان زندگی میکنم... با این که فرانچسکو در میلان زندگی نمیکند اما هر از گاهی جهت کارهای شخصی اش به اینجا می آید و یا من در هتل به دیدنش میروم یا او می آید... کسی فرانچسکو را فرانچی صدا نمیزند و همه او را به نام چیچو میشناسند... همین امشب که من برای تو نظر میدهم چند ساعت قبل با چیچو تماسی داشتم و گفت در راه رم است و در شبکه ی پنجاه و هفتم دیجیتال ایتالیا ساعت یازده برنامه ی زنده ی تلوزیونی دعوت است... تماس گرفتم چون دیشب من رفتم هتل آپ تون به دیدنش و امشب از او میخواستم بیاید... فقط خواستم این را بگویم که ایشان از رهبری متنفر هستند! چونکه بجز من دوستان ایرانی بازهم دارند و بی اطلاع از وضعیت ایران نیست... برای هم فکر نکنید که چیچو هم ولایتمدار است... البته خود من شخصی معتقد به تشیع سنتی هستم و ولایتمدارم اما ولایت امیر المومنین حیدر علیه السلام ... خلاصه مسائل سیاسی را با فوتبال قاطی نکنید لطفا... چیچو انسان افتاده ای هست... واقعا انسان شریفی هستند... اصلا من تا بحال ندیدم وقتی کسی در خیابان چیچو را ببیند، و جلو بیاید برای ابراز محبت، چیچو به او نگوید که : (دوست دارم من و تو با هم یک عکس داشته باشیم، امکانش هست؟) vorrei prendere un foto con te... è possibile? چونکه احتمال میدهد طرفدارانش خجالت بکشند و این حرف را بزنند... روی خوب کسی اسم پهلوان گذاشتی عزیزم)
دوست عزیز، مدت هاست این وبلاگ را بروز نمی کنم. فقط هر دو ماه یک بار آن را چک می کنم تا ببینم به مدد سرچ گوگل نظری یا فحشی روانه این خانه مجازی شده یا نه. کامنت شما برای من جالب و ارزشمند بود و یکی از دلایلی که وبلاگ را بروز کردم این بود که شاید بعد از یک ماه از انتشار این نظر شما جواب من را بخوانید.
اگر دوباره این مطلب را با دقت بخوانید در هیچ کجای مطلب اشاره نکردم که جناب چیچو ولایت مدار هستند. برعکس اشاره من به آزاده بودن ایشان بود. بخشی از مطلب من برمی گشت به بیانیه ها و سوء استفاده های سیاسی از این اتفاق مهلک و بخشی دیگر برمی گشت به خودنمایی آدم هایی که به مدد رسانه و اینترنت و فلاش دوربین ها در حال خرید و فروش محبوبیت و شهرت بودند. این وسط عده ای هم این دو مقوله را تو مخلوط کن تفال اصل فرانسه ریخته و با سس تند ملی گرایی میل می فرمودند.
حال شما بفرمائید. تفاوت زلزله قزوین با آذربایجان در چه بود؟ تلاش عده ای که با قومیت گرایی سعی داشتند نفت در آتش این حادثه بریزند را فاکتور می گیرم. تفاوت این زلزله با زلزله سال 91 تنها در نبود رسانه و فضای مجازی و لایک های فیس بوک خلاصه می شد. چند نفر از همین ها در آن بحبوهه به خودشان زحمت دادند و به قزوین رفتند. جناب کولونزه نه دنبال شهرت بود و نه دنبال محبوبیت و اون کاری را انجام داد که دیگران در اهمال کاری کردند.
دوست عزیز اعتقادات انسان ها برای خودشان محترم. اتفاقا من شاه دوست های وطن پرست را به مذهبی های ملی گرا ترجیح می دهم. اگر ایشان را دیدید سلام من را به ایشان برسانید و هر چند می دانم شما به ره بر اعتقاد ندارید ولی از طرف من بگویید با شنیده های دوستان تان قضاوت نکنید که به قول شاعر :
جماعت یک دنیا فرقه بین دیدن و شنیدن
برید از اونا بپرسید که شنیده ها ر دیدن
در پناه خدا باشید
play-out یعنی تا آخرین نفس مبارزه کردن.