به نام خدا

مطلبی  پیرامون رضا امیرخانی و رمان آخرش " بیوتن " آماده کرده بودم که باز دوست دارم آن را کامل تر کنم تا یک چیز به درد بخوری از آن در بیاید . اما دلیل آن که این توضیح کوتاه را در ابتدا آوردم یک تشکر کوتاه از ایشان بابت کتاب " داستان سیستان " و خاطرات  وی در مورد سفر ۱۰ روزه رهبر به استان سیستان و بلوچستان است .

اعتقاد دارم گاهی اوقات یک نوشته یا داستان می تواند از ده ها ساعت سخنرانی و برنامه تلویزیونی مفید تر واقع شود و حکایت " داستان سیستان " نیز همین طور هست . نگرشی که در مورد رهبر در من وجود داشت نه تنها تقویت گردید بلکه باعث شد در مقابل استدلال های پوچ دیگران که قبل تر ممکن بود بی پاسخ باشد ، دست و پا بسته نباشم .

در مورد داستان سیستان فقط می توانم دیگران را به خواندن آن دعوت کنم تا بعد از آن خود به قضاوت در مورد رهبر معظم انقلاب بنشینند . به قول ایشان آدم می تواند تشخیص دهد کدام صادقانه بوده و کدام مبالغه آمیز .

...

حالا می فهمم چرا این همه آدم مجذوب رفتار و کردار و گفتار ایشان شده اند .

حالا محکم تر از قبل این بخش از یک شعر را به دشمنان انقلاب می گویم :

خیال نکن علی رو

ماها تنها می ذاریم

ما اهل کوفه نیستیم

دخل تونو میاریم